اخبار و مطالب جالب از همه چیز و همه جا
اخبار و مطالب جالب از همه چیز و همه جا
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 18:55 :: نويسنده : سید رضا حسینی
وحید قلیچ:فحش علیآقا مثل چوب معلمه، هر کی نخوره خله!
من که قبول ندارم گلری پرسپولیس را به اسم احمدرضا میشناسند. اصلاً احمدرضا روزهای خوب فوتبالش را در استقلال بوده. 4 یا 5 سال آنجا بوده و یک 6 سالی هم در پرسپولیس. احمدرضا گلر خوبی بود اما نمیتواند ادعا کند که گلر اول پرسپولیس است چون او برای 2 تا تیم بازی کرده.
وحید قلیچ؛ این اسم برای همه آنها که فوتبال ایران را در دهههای 60 و 70 دنبال میکردند، نامی آشناست. گلر پرسپولیس که بیشتر از تواناییهای فنیاش برای حرکات منحصر به فردی که انجام میداد شهره بود. او که همه جا در کنار علی پروین بود و استقلالیها در وصفش شعارهایی بینظیر ساختند. یکی از بذلهگوترین مردان فوتبال ایران که با موتورش به خبرورزشی آمده بود تا برایمان از روزهای خوش فوتبالش بگوید. اما این مرد در دل حرفهای شادش، ناگهان رویی دیگر از وجودش را به نمایش گذاشت. نام همسرش که به میان آمد، یاد بیماری او؛ اشکهایش را جاری کرد و...
او وحید قلیچ است؛ مردی که 11 سال گلر تیم پرسپولیس بوده. شدم مربی آزاد آموزش گلری فعلاً که کارم شده آموزش دروازهبانی به 30 بچه که همه متولدین بعد از سال 1370 هستند. تو این بچهها خیلی استعداد هست. من که خیلی به اینها امیدوارم. وقتی بعضی از اتفاقات را میبینم فکر میکنم وظیفه دارم از بین این بچهها گلرهایی بسازم که حقشان را از فوتبال بگیرند. به خاطر اینکه قد خودم کوتاه بود، خیلی سعی کردم این بچهها را از کسانی انتخاب کنم که قدهای بلندی دارند. به نظرم چند تایی تو اینها هستند که میتوانند عالی باشند. چون پسر احمدرضاست باید بشه گلر پرسپولیس؟ وقتی پسر عابدزاده به اسم اینکه پسر عابدزاده بوده میرود پرسپولیس چرا این بچهها باید پشت خط بمانند؟ من واقعاً نمیفهمم در پرسپولیس چه خبر است؟ چه کسی بازی این بچه را دیده که آوردش به پرسپولیس؟ کی گفته پسر عابدزاده بودن دلیل این است که دروازهبان خوبی هستی؟ شنیدم بهروز سلطانی هم گفته پس چرا پسر من را نیاوردند؟! بابا مگه پرسپولیس خونه خاله شده که هر کسی پسرش را ببرد تو تیم چون خودش قبلاً اونجا بازی میکرد؟ پسر احمدرضا را کی دیده؟ این هم شد دلیل که بگویی پسرم در تاتنهام دوره دیده یا در آمریکا چند تا عکس دارد؟ پس من هم یک عکس با مارادونا دارم، یعنی من هم باید بیایم تیمملی؟ اگر پسر احمدرضا گلر شد، من گلر نیستم! سلطانی خودش کلاً 4 سال تو پرسپولیس بوده البته بهروز سلطانی هم حق دارد که به این قصه گلایه کند. من با احمدرضا مشکلی ندارم. خودش دو سال شاگرد من بوده و ترسی هم ندارم که بخواهم چیزی نگویم و سکوت کنم. بازی در پرسپولیس حق کسی است که خوب بازی کرده و پله به پله و با سختی بالا آمده نه جای پسر من یا احمدرضا یا بهروز سلطانی. پسر بهروز را که دیدم، اصلاً کارش خوب نیست، مثل خود باباش! خود باباش وقتی تو رقابت با من کم آورد ول کرد رفت دارایی. خودش اینها را یادش است. کلاً 4 سال تو پرسپولیس بوده ولی من 11 سال گلر تیم بودم، دقت کردی؟ 11 سال. هیچکس این قدر گلر پرسپولیس نبوده. قصه پرسپولیسی شدن چطور آمدم پرسپولیس؟ برای این سؤالت باید بگویم سال 59 بود که شدم گلر پرسپولیس. آن موقع در تهرانجوان بازی میکردم، برای یک بازی محلی رفتیم جلوی تیمی بازی کردیم که تیم علیآقا پروین بود. در آن بازی حسابی جلوی تیمش ایستادم، اینقدر خوب بودم که بعد از بازی فرستاد دنبالم. یک کفاشی که کارهایش را میکرد گفت برو نمایشگاه علیآقا تو عارف. رفتم آنجا، گفت بچه کجا بازی میکنی؟ گفتم تو تهرانجوان بازی میکنم، جلوی خودتان هم بازی کردم و کلی توپ گرفتم از تیمتان! یادتان نیست؟ گفت بیا سر تمرین، من هم رفتم قرار بود دو روز بعدش با تیم ارتش بازی دوستانه داشته باشند. آن موقع وازگن صفریان با آرارات قرارداد بسته بود، مهدی عسگرخانی هم بود و کوروش شهباززاده. منتها بعد از 2 روز تمرین برای بازی وقتی ارنج را خواندند، دهداری من را گذاشته بود توی گل. همان جا وازگن و عسگرخانی ساکشان را برداشتند و رفتند تا من 2 سال، تک گلر پرسپولیس باشم! هر کس به فکر رکورد من بود گرفتار تیر غیب شد هر کس میخواست بیاید جای من را بگیرد. به تیر غیب الهی دچار میشد! خیلی از این 11 سال را من تنهایی برای پرسپولیس دروازهبانی کردم. مدتی میگفتند باید با بهروز سلطانی دورهای تو گل بایستیم، علیآقا یک تمرین داشت که بچهها برای گرم کردن باید به حالت آفتاب و مهتاب، طرف مقابلشان را بلند میکردند. چندبار وقتی این حرکت را میکردیم، من یک هو بهروز را ولش میکردم. چنان میخورد زمین که تا چند ماه مصدوم میشد و من تک گلر تیم میشدم! یا همین سعید عزیزیان، یکدفعه پایش میرفت تو چاله و نابود میشد. کلاً تا وقتی من بودم، من گلر فیکس بودم! حالا هر طوری که بود، آنها تیر غیب میخوردند چون خدا خیلی دوستم داشت. تیمملی را خودم تبدیلش کردم به یک افسوس همین بهروز سلطانی که شده بود گلر اول تیمملی برای این بود که من با اشتباهات غیرفوتبالیام لباس تیمملی را از دست دادم. اگر یک اشتباه بچگانه سر شرطبندی با بچهها نمیکردم، الان 100 تا بازی ملی داشتم. ما شر بودیم و همیشه اخراجی. کاری کردم که حسین راغفر 4 سال نگذاشت به تیمملی حتی نزدیک شوم. آن هم در اوج آمادگیام. البته واقعاً الان به خاطر آن اشتباه، ناراحتم. کاش انجامش نمیدادم! ولی در پرسپولیس یادم هست یک روز رفتیم سر تمرین، تمرینهایمان فکر میکنید کجا بود؟ زمین نداشتیم که. یا تو داودیه تمرین تپه داشتیم یا اینکه میبردنمان تو پارکینگ پارکسوار بیهقی که زمین خاکی بود. بعد هم میرفتیم امجدیه واسه بازی. یک بار تیم رسید ورزشگاه، همه جمعیت داد زدند: «بهروز سلطانی خوش آمد. من با علیآقا بودم، گفت:... ولشان کن، تو خودت تو گلی.» بهروز 4 سال تو پرسپولیس بود. خودش یادش هست که تو یکی از بازیها بعد از اینکه 2-2 شدیم علیآقا چه چیزهایی گفت و او با مشت زد به سقف چوبی و بعد هم ساکش را برداشت و رفت دارایی. پرسپولیسیترین گلر تاریخ منم نه احمدرضا من که قبول ندارم گلری پرسپولیس را به اسم احمدرضا میشناسند. اصلاً احمدرضا روزهای خوب فوتبالش را در استقلال بوده. 4 یا 5 سال آنجا بوده و یک 6 سالی هم در پرسپولیس. احمدرضا گلر خوبی بود اما نمیتواند ادعا کند که گلر اول پرسپولیس است چون او برای 2 تا تیم بازی کرده. رکورد من را هم نشکسته. میدانی من چند قهرمانی در پرسپولیس دارم؟ 11 سال میدانی چه زمانی است که من برای پرسپولیس دروازهبانی کردم؟ من فکر میکنم پرسپولیسیترین گلر تاریخ خودم هستم. 4 تا از اون علی پروینیها بارم کرد و گفت بیا اینم 50 هزار تومنت فکر کنم سال 66 بود که 5 بازیکن ما یعنی پنجعلی، ناصر محمدخانی، درخشان، پیوس و یکی دیگر از بچهها رفتند قطر فوتبال بازی کنند. پرسپولیس مانده بود و حوضش. استقلال هم با برگشتن شاهرخ و خیلیهای دیگر خیلی قوی بود. قبل از بازی تقریباً میترسیدیم که 6 تایی شویم. شرایط طوری بود که من شده بودم ستاره تیم. علیآقا قبل از بازی گفت وحید 50 هزار تومن بهت میدم اگه این بازی گل نخوری. ما رو میگی! گفتیم وقتی علیآقا میگه به جون مامان نصرتم بعد از بازی 50 کاسبی، حتماً پول تو جیبمه. رفتم تو دروازه اصلاً نمیفهمیدم چه خبره. چشمهایم فقط پولها را میدید. همان دقیقه 7 بازی با گروسی تکبهتک شدم، محسن با شوتش انگشتم را شکست اما به عشق 50 هزار تومان جیک نزدم. میخواستم پول را بزنم به بدن. گل هم نخوردم و 10 تا توپ گرفتم. باید 6 تا اقلاً میخوردیم ولی عالی بودم، بعد از بازی رفتم سر وقت علیآقا. برف آمده بود و حسابی همه جا یخ زده بود. ما تو رختکن نشسته بودیم، سونا را هم روشن گذاشته بودن که گرم شویم. گفتم علیآقا راضی بودی؟ گفت آره دیوونه! گفتم پس 50 تومن رو بده بیاد. گفت ندارم، گفتم قول دادی. گفت بس کن دیوونه. گفتم بابا قول دادی، جون مامان نصرت رو قسم خوردی! گفت: پول میخوای؟... پا شد و کف دستش رو نشونم داد گفت بیا بکن... باقیش هم بیا فردا بگیر. حالم گرفته شد و ساکم را برداشتم برم که به ایرج جنگی گفت: 5 هزار تومن به این ... بدید. همان 5 هزار تومن هم آن موقع کلی پول بود. فحش علیآقا مثل چوب معلمه، هر کی نخوره خله! علیآقا برای بین دو نیمهها 3 تا تاکتیک داشت. خودش که خیلی تو مسائل فنی دخالت نمیکرد. او فقط مدیریت میکرد. حالت اول این بود که میرفتیم تو زمین و همان 20 دقیقه اول 3 تا میزدیم. این حالتش تو رختکن پر از خنده بود و در حد سر به سر گذاشتن و این حرفها. چهار تا خل و دیوونه هم به ماها میگفت. دو حالت بعدی وقتی بود که مساوی بودیم یا عقب میافتادیم. علیآقا اصلاً جنبه باخت نداشت. خدا نکنه که عقب میافتادیم. آن وقت چشمت روز بد نبینه. بیتعارف بگم. هیچ کی تو پرسپولیس بازی نکرده که از علی پروین فریاد نشنیده باشه یا فحش نخورده باشه ولی همه دوستش داشتیم. خوب مدیریتمان میکرد. میدانی فحش علیآقا مثل چوب معلمه، هر کی نخوره خله! پروین گفت بیخود کردی پنالتی نامجو رو گرفتی دربی سال 70 بود فکر کنم. کل ورزشگاه قرمز بود. استقلالیها این قدر که ما میبردیم و قهرمان میشدیم، تعدادشان 10 هزار تا هم نمیشد. یک گوشهای از ورزشگاه جمع میشدن. همان جایگاه تیفوسیهای خودشان. ولی آن سال تیم خوبی داشتند. همان تیمی بود که شد قهرمان آسیا. آن موقع نیمکتهای مربیها به دروازهها نزدیک بود. اوایل بازی بود که استقلالیها صاحب یک پنالتی شدن. من دویدم سمت علی پروین گفتم علیآقا چی کار کنم؟ کدوم طرف بپرم؟ راهنماییم کن. گفت برو تو گلت دیوونه. تو که فرقی نداره چی بهت بگم آخرش گل میخوری. برو زودتر گلت رو بخور بازی شروع شه. رفتم دیدم نامجو با توپ داره میاد سمت دروازه. مثل گچ سفید شده بود. گفتم الان میگیرم توپ رو. مجید توپ رو انداخت سمت چپم من هم مثل آب خوردن گرفتمش. پریدم بالا، دویدم سمت علی پروین و گفتم حال کردی گرفتم؟ دیدم داره نوازشم میکنه و از اون علی پروینیهای معروف میگه؛ «تو غلط کردی گرفتیش. مگه من گفتم بگیریش که حالا داری سرم منت میگذاری. میخواستی گل بخوری! علیآقا بود دیگه به کسی رو نمیداد!» بلایی سر قلعهنویی آوردم که یادش نره بلایی سر قلعهنویی آوردم که تا ابد یادش میمونه. بازی مهمی داشتیم با شاهین در نیمهنهایی باشگاههای تهران. بازی تو یک روز بارونی کشید به پنالتی. زمین پر از آب شده بود. جای کاشتن توپ برای پنالتی هم پر از آب بود. یکی از این توپ جمعکنها بعد از هر ضربه با ابر، آبها رو میکشید. وقتی امیر میخواست پنالتی بزنه به توپ جمعکن گفتم بعد از بازی یک شیرینی پیش من داری. او هم آب چاله را نکشید. فقط الکی شو بازی کرد که داره آب رو میکشه. امیر توپ رو کاشت و ضربه را زد. خودش گل خالی شد و توپ غلتید تو بغل من. ما با همین تیر غیب که به امیر خورد رفتیم فینال. از این کلکها زیاد تو فوتبالم زدم! بیچاره دلم به حالش سوخت ولی عجب فوتبالی میکرد آن سالها. پای صمد مرفاوی را دادیم دستش و رفت خونه فوروارد خطرناک میخواستی این صمد مرفاوی. بابا لامصب نمیشد که بگیریش. مثل فرفره بود. مخصوصاً اون اوایل فوتبالش که تو دارایی بازی میکرد. یکبار با اینها بازی داشتم، دیدم راه نداره گل رو به ما میزنه به مرتضی فنونیزاده گفتم مری این گل میزنه بفرستش تا خطری نشده، خونهشون! مری هم نامردی نکرد همان 10 دقیقه اول ترتیبش رو داد. فکر کنم کرنر شد، توپ رو که زدن، صمد اومد بپره مرتضی پایش را گذاشت روی کف پای صمد. بنده خدا بلند شد، قوزک پایش از جا درآمد و 6 ماه رفت خانه. خلاصه اینکه ما آن روز گل نخوردیم و رفتیم خانه. دفاع به آن دفاعها میگفتند نه دفاع سال قبل پرسپولیس که هر بار گلرهایشان را تنها میگذاشتن. نشد استقلالیها بگویند قلیچ باید برقصه و ناامیدشان کنم شاید طرفدارای استقلال اندازه پرسپولیسیها دوستم داشتن. من حسابی با اونها رفیق بودم. اصلاً کارشون این بود که هر هفته برای من یک شعار جدید بسازن. این همه جلویشان بازی کردم، یک بار فحش بد نشنیدم. اونها از من تقاضا میکردن و من هم برایشان اجرا. یک شعار معروف داشتن که تا میرفتم سمتشان میگفتن قلیچ باید برقصه. من هم هر بار که توپ میاومد سمتم برایشان قر میدادم. کاری میکردم که راضی برگردن خانههایشان. نشد از من تقاضای رقص کنن و من ناامیدشان کنم! ولی خدایی تماشاگران آن سالها تماشاگر بودند. کی جمعیت ما به آنها یا آنها به ما این همه فحش و حرف بد میزدند؟ ته فحش بدشان شیر سماور بود که آن هم همه ورزشگاه نمیگفتن. هر وقت هم کسی فحش میداد همه میپریدن ساکتش میکردن. استقلالیها باید 6 تاییمان میکردند اما عرضهاش را نداشتند این استقلالیها هیچ وقت عرضه نداشتن 6 تا به ما گل بزنن. انصافاً خیلی از بازیها بوده که سرتر باشن ولی اینکاره نبودن. مثلاً بازی سال 70 که ما 2 تا از اونها گل خوردیم، من تو گل بودم. فکر کنم 8 تا ملیپوش داشتن و از اول بازی هم وحشتناک شروع کردن. من هم قبل از بازی خیلی حالم بد بود، خدا خدا میکردم تو ترکیب نباشم. کاپیتان تیم بودم، سنم بالا بود و خیلی وحشتناک میشد قصه. شانس ما همان اول بازی هم گل بدی خوردم. بعد دیگر آنها بازی را گرفتن اما بعد از زدن گل دوم سیر شدن. خالی میبندن که به خاطر حرمت علی پروین گل نزدن. اگر میتوانستن 6 تاییمان میکردن ولی خودشان خیلی زود عطششان خوابید. مایلی و انصاریفرد شده بودند وصله ناجور بین ما بچه شرها تقریباً شاکله پرسپولیس از بچههای پایین و شر بودن. من، مجتبی، مرتضی کرمانی، ضیاء، حمید درخشان، محمدخانی و... تو این جمع فقط محمد مایلی و محمدحسن انصاریفرد وصله ناجور بودن. ماها همه اهل شیطونی و شربازی بودیم ولی اینها بچه مثبت بودن. همیشه هم سر به سرشان میگذاشتیم. ماها، امثال من و مجتبی، مرتضی فنونی یا کرمانیمقام که رسماً مثل این هنرپیشههای فیلم اخراجیها بودیم. اگه رفته بودیم جبهه حتماً میشدیم حاجی گرینوف، مجید سوزوکی و باقالی! یکبار داشتیم شر به پا میکردیم، بنده خدا محمدحسن رسید گفت بس کنید ما هم دست و پایش را گرفتیم از تراس انداختیمش تو باغچه! ولی علیآقا این قدر هنر داشت که این همه آدم جور واجور رو یکتنه مدیریت کنه. صمیمیترین رفیق من تو اون تیم مرتضی کرمانی بود. مرتضی خیلی خیلی بچه بامرامیه خیلی هم تو زندگیش سختی کشیده. علیآقا زبونش نمیگشت اسم مرتضی رو بگه بهش میگفت مجتبی! البته نمیدونم چرا به مجتبی محرمی میگفت مرتضی! (میخندد) دخترهای پروین باعث شدند از سرایداری کارگران بشوم مربی پرسپولیس کل پولی که من برای 11 سال در پرسپولیس گرفتم، یک میلیون تومان هم نمیشد. من هم خیلی زندگی آنچنانی نداشتم. بعد از 11 سال بازی تو پرسپولیس تیم پورا پیشنهاد 2 میلیون تومانی به من داد که رقمش شگفتانگیز بود. حاجیصوفیانی اوضاع خوبی داشت. من هم از پرسپولیس رفتم پورا و با پولی که گرفتم یک خانه 112 متری گرفتم تو تهرانسر که هنوز هم اصل داراییام تو این دنیاست. بعد از فوتبالم هم روزگار خوشی نداشتم. ترسی ندارم از اینکه بگویم برای گذران زندگیام چند سال سرایداری مجموعه ورزشی کارگران را میکردم. عصرها شلنگ آب و فوارهها را میانداختم روی دوشم و تا 4 صبح به زمین آب میدادم. خانهام هم شده بود همان بالای ساختمان اداری مجموعه. 4 سالی کارم این بود تا اینکه علی پروین برگشت به فوتبال. یادتان هست روزی که برایش در کارگران گلریزون گرفتن؟ سال 77 بود اگر اشتباه نکنم. آن روزی که برای علی پروین گلریزون گرفتند، دخترانش هم آمده بودند و از روی پشت بام خانه ما داشتند نگاه میکردند که من و خانمم را دیدن. بعد دخترهایش قصه را به علیآقا گفتند. 3 روز بعدش علی پروین فرستاد دنبالم و گفت باید از اینجا بری. برگرد خونه خودت. گفتم من خانه را دادم اجاره. 3 میلیون پولش را گرفتم. گفت برو باشگاه پولش را از عابدینی بگیر. 4 میلیون با من قرارداد بستن و من شدم مربی گلرهای تیم. دخترهای علیآقا بودند که باعث شدند من مربی گلرهای پرسپولیس باشم، دستشان درد نکند. رفاقت علی پروین 3 طرفهاست من دو تا چشم دارم، علی پروین این دو تا چشمهایم است. مگر میشود کسی از چشمانش بدش بیاید؟ من همیشه علی پروین را دوست دارم و هیچ موقع هم از او بد نمیگویم. علی پروین رفاقتش نه تنها یکطرفه نیست که اصلاً 3طرفه است. علی پروین به هیچکس بدی نکرده. این را به عنوان کسی میگویم که 30 سال کنارش بودم. من دو تا مربی را در زندگیام خیلی دوست دارم. یکی علی پروین و دیگری فرهاد کاظمی. این دو تا خیلی مرد هستند. امیدوارم که من نالایق را به عنوان دوستشان، قبول داشته باشند. عاشق حیواناتم دیگر کفتری برایم باقی نمانده. فکر میکنم 70 یا 80 تا! قبلاً تعدادشان خیلی بیشتر بود. فکر میکنم بیشتر از 400 تا بودند؛ اما الان دیگر جان نگهداریشان را ندارم. یک کاسکو دارم که 120 کلمه حرف میزنه. جمله میگه اما یادش ندادم از اون جملات علی پروینی بگه. یک مینا دارم که 50 کلمه حرف میزنه و یک زاغ که خیلی خوشگله. یک سگ هم دارم که برای خودش اعجوبهای هست. خیلی تنهایم، عادت دارم وقتم را با این حیوانها سر میکنم. دوست دارم دیگر نوعی عشقه واسه خودش. بدون همسرم هرگز من بیمه ندارم. الان همسرم مریض احوال است، مریضی خیلی بدی دارد. تمام زندگیام همسرمه. ما سی ساله با هم هستیم و عاشق هم هستیم. پسرم و دخترم از وقتی رفتند، مخصوصاً پسرم که رفته استرالیا، دیگر خیلی احساس تنهایی میکنه. خدا را شکر اگرچه ما سواد آنچنانی نداشتیم اما بچههایمان تحصیلاتشان را دنبال کردند. الان همسرم خیلی تنها شده و دلتنگ پسرش شده. میخواهیم بفرستیمش استرالیا، اما نمیتواند 12 ساعت در هواپیما بنشیند. او برای بیماریاش باید قرصی مصرف کند که هر بسته 70 تاییاش میشود 400 هزار تومان. من اینها را تا حالا جایی نگفتم. نیازی هم ندارم به این چیزها، فقط میخواهم درد دل کنم. رفتم جلوی در باشگاه که رویانیان را ببینم اما راهم ندادند. آن زمانی که نادر باقری رفت و شد مربی برای کمک به عاشوری، قبل از او من رفتم ولی نمیدانم چرا راهم ندادند. من تا حالا از رویانیان بدی ندیدم ولی نمیدانم چرا نخواست مرا ببیند. اینکه میگویند پیشکسوتان را بیمه میکنند هم خیلی امیدوار نیستم. من به این پرسپولیس امیدوار نیستم. این تیم پر از ستاره است چون کسی نیست که این بچهها را جمع کند. شاید چند تا بازی خوب باشند ولی سخت است این تیم را جمع کنند. ولی همین گندههای تیم بودند که سال قبل علی کریمی را فراری دادند. من یکبار دنیزلی را از نزدیک دیدم، ولی عالی بود فوتبالی که تیمش بازی میکرد. من عاشق فیلمهای ترکی هستم و دنیزلی هم مثل نقش اولهای این فیلمهاست. حیف شد که او رفت. من این مربی جدید رو نمیشناسم ولی خیلی امیدوار هم نیستم که بتونه این تیم رو جمع کنه. به نظرم شهاب گردان هم خیلی خوب نیست. دیدید که پارسال یک پسر 20 ساله اومد جایش رو گرفت. راستش خیلی بعید نیست که امسال هم 4 تا 4 تا بخورند. من که خیلی نگرانم. در همه زندگیام فقط حسرت یک چیز را میخورم. فقط تنها درد زندگیام این است که چرا خدایا؛ زنی که 30 سال ساعت 6 صبح رفته، 6 عصر از سر کار برگشته این همه برای زندگی... (نمیتواند خودش را کنترل کند. اشکهایش جاری میشود) اصلاً بحث هزینههایش مطرح نیست. فقط برایم درد این است که چرا من سالم هستم و این بنده خدا که در همه بدبختیهای زندگی کنارم بود، باید به این درد دچار شود. من باید مریض میشدم نه او. واقعاً تا زمانی که جون داشته باشم نوکریاش را میکنم. این بزرگترین درد زندگیام است. به هیچ چیزی احتیاج ندارم. فقط کاش خدا شفایش میداد. من الان 54 سالمه. خیلی دیگه قرار باشه عمر کنم 10 سال دیگست. تا وقتی جون داشته باشم، نوکری خانمم را میکنم. فقط از خدا دعای هر شبم اینه که خانم خطیبی زودتر خوب بشه. هیچ کی فکر نمیکنه من گریه هم بکنم اما نمیدانم چرا هر بار یاد این اتفاق میافتم، اشکم جاری میشه. فکر نمیکنم تو این دنیا کسی رو پیدا کنین که از من بدش بیاید. البته نمیدانم چرا رویانیان راهم نداد. شاید به او نگفتند که چه کسی آمده ولی واقعاً من برای چیز خاصی غیر از کمک به پرسپولیس نرفته بودم. نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||
|